نظریه مارپیچ سکوت -شکلگيرى افکار عمومى در مدل نئول-نئومن
در صورتی که فکر کنند در اقليت قرار دارند تمایلی به بيان عقایدشان نخواهند
داشت. نظریه مارپيچ سکوت به تشریح فشار فزاینده ای می پردازد که به گمان
مردمی که فکر می کنند در اقليت هستند، برای پنهان کردن عقایدشان بر
آن ها وارد می شود.
این نظریه بر اساس سه فرضيه زیرطراحی شده است:
١) مردم از نوعی توانایی شبه آماری یا همان حس ششم برخوردارند که به
آن ها امکان می دهد افکار و عقاید حاکم بر فضای عمومی جامعه راحتی بدون
مراجعه یه نتایج نظرسنجی ها تشخيص دهند.
٢) مردم از قرار گرفتن در انزو ا بيم دارند و می دانند بيشتر چه نوع رفتارهایی
ممکن است آن ها را از نظر اجتماعی منزوی کند.
٣) مردم عمدتاً به دليل ترس از انزوای اجتماعی از ابراز آن دسته از افکار و
عقایدشان که در اقليت است، خودداری می کنند.
نوئل نيومن در کتابی که در سال ١٩٨۴ منتشر کرد به بررسی افکار عمومی
به عنوان نوعی ابزار برای کنترل جامعه پردا خت . انسان ها تقریباً به صورت
غریزی عقاید و نظرات پيرامون خود را مورد توجه قرار می دهند. سپس رفتاری
را برمی گزینند که با گرایش ها و رویکردهای غالب در جامعه هماهنگ باشد و
قابل قبول جلوه کند.
هر چه شخص افکار و نظرات خود را به افکار و آرای غالب در جامعه نزدیک تر
ببيند تمایل بيشتری به ابراز آزادانه و علنی نظراتش در ملأ عام نشان خواهد
داد. اما اگر گرایشات عمومی تغيير پيدا کنند همين شخص نيز درمی یابد که
دیگر نظراتش از نظر جمع مطلوب نيست و در نتيجه تمایل کم تری به بيان
علنی آن ها خواهد داشت . هر چه فاصله بين افکار عمومی و نظرات شخصی
انسان افزایش یابد به همان اندازه نيز تمایل او برای بيان عقایدش کاهش میابد .
چگونه افکار عمومی شکل می گیرد ؟وچه کسانی در شکل گیری آن دخالت دارند ؟ پاسخ به این سوالات را یکی از صاحب نظران ارتباطات در قالب نظریه ای عنوان کرده که از آن با عنوان مارپیچ سکوت یاد می شود خانم الیزابت نوئل نئومن جامعه شناس آلمانی مدلی را طراحی نمود که براساس آن تأثیر متقابل بین ارتباط جمعی ،ارتباط فردی و درک شخصی از فکر خویشتن را در رابطه با افکار دیگران درجامعه مورد بررسی قرار می دهد .ایده اساسی و پایه این مدل آن است که اکثر افرا دمی کوشند از داشتن یک نگرش و باور به صورت منزوی و تنها اجتناب کنند . بنا براین فرد به محیط اطرافش آن چنان نگاه می کند که بیاموزد کدام نظریات حکمفرماست یا قدرت را دردست دارد و کدام نظریات کمتر مسلط و رو به زوال است . اگر فردی معتقد باشد که نظریات شخصی او در یک رده عقب تر قرار دارد کمتر رغبتی برای بیان آنها خواهد داشت فقط به این دلیل که از انزوا می ترسد .
وقتی تعداد یک دسته ،فرقه یا حزب به منظور تسلط بردسته هاو احزاب دیگر افزایش می یابد و در مقابل اعضای دسته های دیگر رو به کاهش می گذارد تمایل عضو نخست به سخن گفتن افزایش می یابد و در عوض حزب دیگر به ساکت بودن متمایل می شود .به این ترتیب یک فراگرد مارپیچ آغاز می شود ؛فراگردی که یک فکر را پایه ریزی کرده و آن را غالب و شایع می کند .
اگرچه با برخی از استدلات ارایه شده در این نظزیه موافق نیستم اما از یک منظر که بی ارتباط با حوزه وظایف روابط عمومی ها نیست می توان از آن برای برخی کارهای درون سازمانی بهره جست
بدون شک اگر عقیده ای ابراز شود بدون پشتوانه حمایتی اعم از مادی و معنوی نخواهد توانست در این مارپیچ به یک ایده عمومی تبدیل شود . شاید بتوان گفت شایعات در این فراگرد مارپیچی آن هم در جامعه ای محدود و نه وسیع می توانند شکل بگیرنداما اکثر آنهایی که به طرح آن می پردازندخود نیز با بی اعتمادی آن را بیان می کنند و یا در مورد آن اظهار نظر می نمایند و لذا شکل گیری شایعه نیز با بنیانی سست همراه است و به راحتی با یک اطلاع رسانی سریع می توان نسبت به خنثی سازی آن اقدام کرد.
نظریه خانم نئومن شاید در جوامع کوچک که فاقدابزارهای اطلاع رسانی وبه خصوص وسایل ارتباط جمعی می باشند مصداق پیدا کند که البته در آن صورت نیز اگر مورد حمایت گروهی خاص مانند ریش سفیدان قرار نگیرد تبدیل آن به شکل گیری یک ایده در سطح جمعی و فکر عمومی بعید به نظر می رسد .
شکل گیری یک ایده و تبدیل آن به خرد جمعی و مورد توافق همه کارکنان دردرون یک سازمان نیز از اهمیت بالایی برخوردار است که با استفاده از مدل خانم نئومن و با بهره گیری از پشتوانه های لازم می توان به آن همت گمارد .چرا که هر سازمانی دارای برنامه های خاصی است و اگر همراهی کارکنان را نداشته باشددر مرحله اجرا توفیقی نخواهد داشت به عبارت دیگر می توان با استفاده از این مدل ایده ای را در درون سازمان بسط داد و گام های عملی برای تحقق برنامه های سازمانی برداشت
افکار عمومی معادل public opinion میباشد که از دو واژه افکار و عمومی تشکیل شده است. واژه افکار در اصل doxa به معنای نظر بوده است؛ مفهومی مخالف عقل. افلاطون نظر را جدا از علم و اندیشه استدلالی میدانست. علم و اندیشه عقلانی در ذهن او صورتهای متعالی شناخت بودهاند. اولین بار افکار عمومی در فرهنگ آکادمیک وارد شد، نظر با پیش داوری اشتباه میشد؛ اما برای «نظر» ما با تنوع معنایی مواجه هستیم. مفهوم عمومی، پیچیدهتر و بحث برانگیزتر از مفهوم افکار است. واژه عمومی به عنوان صفت به «ملت» اشاره دارد و به معنای عام کلمه در برابر واژه خصوصی قرار میگیرد و به این معنا دری است که به روی همه باز میباشد. معنای دیگری هم از آن مستفاد میشود که مستقیماً سیاسی است و آن چیزی را مشخص میدارد که پنهان نیست؛ یعنی چیزی که همگان آن را میشناسند. «عمومی» به عنوان موصوف، بحثهای بیشتری را بر میانگیزد. در عبارت افکار عمومی، واژه عمومی اغلب به گونهای استعمال میشود که به فاعل دستوری میماند: عموم مردم فکر میکنند که ...
اینک به نقل از کتاب افکار عمومی ژودیت لازار مشخصههای اصلی افکار عمومی را میآوریم: 1- افکار عمومی شامل رفتارهایی است که از جانب عده زیادی از افراد به زبان آورده میشود. 2- به موضوعی مربوط میشود که مد نظر همه قرار دارد. 3- این موضوع برای همه از اهمیت برخوردار میباشد. 4- افکار عمومی اغلب با نیت «مشارکت» توام است (با این فکر که دیگران هم هستند که به همین نحو عمل میکنند) 5- این رفتارهای مشترک آنقدر قدرت دارند که برای رسیدن احتمال به مقصود، موثر واقع شوند. 6- افکار عمومی به وسیله مجاری مختلف اجتماعی ابراز میشود. 7- افکار عمومی یک «ساخته - اجتماعی» است.
نظریه مارپیچ سکوت که از سوی خانم الیزابت نوئل نیومن مطرح شد بر اساس پاسخ گفتن به این سوال که چگونه افکار عمومی تشکیل میشود، طراحی گردید. در این نظریه تاثیر متقابل بین ارتباط جمعی، ارتباط فردی و درک شخصی از فکر خویشتن در رابطه با افکار دیگران در جامعه مورد بررسی قرار می گیرد. نظریه حرکت مارپیچی سکوت، برای رسانههای همگانی در تاثیرگذاری، بیش از سایر نظریهها قدرت قائل است. این نظریه به دورانی تعلق دارد که دوباره تاثیر قدرتمند رسانهها برای افکار عمومی مطرح شد.
گفتنی است: فرض اولیه در این نظریه وجود دارد:
1- افراد یک جامعه از نوعی توانایی یا همان حس ششم برخوردارند که به آنها امکان میدهد افکار و عقاید حاکم بر فضای عمومی جامعه را حتی بدون مراجعه به نتایج نظرسنجیها تشخیص دهند.
2- افراد از قرار گرفتن در انزوا واهمه دارند و میتوانند حدس بزنند چه نوع رفتارهایی ممکن است آنها را از نظر اجتماعی منزوی کند.
3- مردم اغلب به خاطر ترس از انزوای اجتماعی از ابراز افکار و عقایدشان که در اقلیت است، اجتناب میکنند.
ایده اساسی و پایه این نظریه آن است که اکثر افراد کوشش میکنند از داشتن یک نگرش و باور به صورت منزوی و تنها اجتناب کنند؛ بنابراین فرد به محیط اطراف خود آن چنان نگاه میکند که بیاموزد کدام نظریات، حکم فرما، شایع و غالب است یا قدرت را در دست دارد و کدام نظریات کمتر مسلط یا رو به زوال است؛ در ضمن افراد به دلیل ترس از انزوا، از گفتن عقیده خود که در جهت اکثریت نیست، اجتناب میکنند. رسانه با داشتن سه ویژگی مهم انباشت یا تراکم (Accumulation)، حضور همه جانبه یا همه جایی بودن (ubiquity) هماهنگی یا هم صدایی (Consonance) میتواند تاثیر قدرتمندی بر افکار عمومی بگذارد. اطلاعاتی که رسانهها تولید میکنند دائم در ذهن مردم تکرار و انباشته میشود؛ همچنین رسانه ها در تمامی مکانها چه عمومی و چه خصوصی حضور دارند و مهمتر از آن، رسانهها میتوانند از یک واقعه یا رویداد تصویری منسجم ارائه کنند و میان جزئیات آن واقعه بین روزنامههای مختلف، مجلات، شبکههای تلویزیونی و ... اتفاق نظر وجود داشته باشد. به بیان روشنتر، هم صدایی بر مواجهه گزینشی غلبه میکند و زمانی که همگان درباره یک واقعه به طور مشابه نظر بدهند، انتخاب دیگری وجود نخواهد داشت؛ در نتیجه این تصور حاصل میشود که اکثر مردم به واقعه یا موضوع مورد نظر همان گونه میاندیشند که رسانهها مطرح کردهاند. نقش وسایل ارتباط جمعی که هر روز به نحوی مشخص میکنند که عقیده و نظر مسلط کدام است، نیز مهم میباشد.
عامل دیگری که در این جا وارد صحنه میشود، حرکت مارپیچی سکوت است. مردم غالباً درباره یک موضوع داغ و مورد بحث همگان، علاقمندند بدانند که نظر دیگران درباره آن واقعه چیست و توزیع اجتماعی این نظریات چگونه است و درباره آن چه حدسهایی زده میشود؟ ابتدا و قبل از هر چیز مردم علاقمندند بدانند که نظر آنها جزو اکثریت مردم است یا نه؛ سپس سعی میکنند دریابند که تا چه اندازه افکار عمومی در جهت نظر آنها در حال تغییر است. اگر احساس کنند جزو اقلیت هستند، نظر خودشان را افشا نکرده و درباره آن سکوت اختیار میکنند. هر اندازه مردم بیشتر سکوت کنند و احساس نمایند که دیدگاه مشخصی هنوز مطرح نشده است، همچنان به سکوت خود ادامه میدهند. از نظر خانم نوئل نیومن، رسانههای همگانی در این میان نقش مهمی را بازی می کنند؛ زیرا منبعی به شمار میروند که مردم برای آگاهی از چگونگی توزیع افکار عمومی به آنها مراجعه میکنند. رسانهها به حرکت مارپیچی سکوت از سه طریق اثر میگذارند: اول اینکه رسانه با اعلام این موضوع که چه بخشی از نظریات افکار عمومی غالب است، حدسیات مردم را شکل میدهند، دوم این که رسانهها این گمان را در مردم تقویت میکنند که کدام بخش از افکار عمومی درباره واقعه مورد نظر در حال گسترش است. سوم این که، رسانهها این گمان را شکل میدهند که شخص میتواند نظر کدام بخش از افکار عمومی را منتشر کند بدون این که منزوی گردد. اما این نظریه با نقطه ضعفهایی هم رو به رو میباشد. این مدل نمیتواند مواردی که نظرات غالب با نظرات مطرح شده در ارتباط جمعی هماهنگی ندارد را توضیح دهد؛ همچنین این مدل به حدس و گمان اصرار دارد. آیا میتوان بدون مدارک و شواهد و تنها با تکیه به خویشتن، افکار عمومی را تشخیص داد؟ نکته مهمی که بسیار سوال برانگیز است این که چگونه میتوان تشخیص داد در اقلیت یا اکثریت جای داریم؟ به هر حال این نظریه هم یک نظریه است با تمام اوصاف؛ یک نظریه که میتوان با آن به چرایی برخی وقایع پاسخ گفت؛ اما در مورد برخی دیگر؛ نظریه عاجز از گفتن است؛ مثل وقایع فیلیپین در زمان حکومت مارکوس که اثرهای پر قوت رسانه در آن جا کار ساز نشد. ولی با این تفسیرها این مدل هنوز هم یکی از پر طرفدارترین نظریهها در حوزه ارتباطات و افکار عمومی میباشد.
جهت دسترسی آسان به مطلب مجله به کانال تلگرم ما بپیوندید . telegram.me/tarahanbehine